ايلياايليا، تا این لحظه: 12 سال و 18 روز سن داره

نی نی ایلیا

نوزاد كوچولو

امروز میخوام با شما از زبان یک نوزاد صحبت کنم . من یک نوزاد کوچولو ام که میخوام چند کلمه ای با مامان و بابام حرف بزنم ! مامان گلم ، میدونم که 9ماه زحمت کشیدی و منو با جون و دل حمل کردی ، میدونم عاشق منی ، اما این عشقت دلیل نمیشه وقتی منو بغل میگیری تا بهم شیر بدی، مثل یک تیکه خمیر با دستات و سینه ات ورزم بدی ! بخدا من استخوانام نرمه ، هنوز غضروفه ! خوب له میشم ! هی منو میچلونی که چی بشه؟؟ دوست دارم به عادت 9 ماه صدای قلبت رو بشنوم اما دوست ندارم تنم درد بگیره اونوقت نتونم چیزی بگم ، بعد مجبور بشم گریه و ونگ ونگ کنم !!! تو هم هی آب قند و نبات بریزی به حلقم چون فکر میکنی دلم درد میکنه و شیرت برام سنگین بوده !!! باباجون مهربونم ، میدو...
14 آبان 1391

بدون عنوان

متنی از یک کودک آفریقایی این شعر کاندیدای شعر برگزیده سال 2005 شده . توسط یک بچه آفریقایی نوشته شده و استدلال شگفت انگیزی داره. ............................... وقتی به دنیا میام، سیاهم، وقتی بزرگ میشم، سیاهم وقتی میرم زیر آفتاب، سیاهم، وقتی می ترسم، سیاهم وقتی مریض میشم، سیاهم، وقتی می میرم، هنوزم سیاهم و تو، آدم سفید وقتی به دنیا میای، صورتی ای، وقتی بزرگ میشی، سفیدی وقتی میری زیر آفتاب، قرمزی، وقتی سردت میشه، آبی ای وقتی می ترسی، زردی، وقتی مریض میشی، سبزی و وقتی می میری، خاکستری ای و تو به من میگی رنگین پوست؟؟؟  ...
10 آبان 1391